بی کسی

design ✘ mail ✘ profile ✘ home


 

 

 

 

اگه این قصه شیرین

 

واست پایان تلخی داشت

 

اگه هر وقت که دلتنگی

 

صدام و دیگه نشنیدی

 

اگه فردا زیر بارون

 

منو با دیگری دیدی

 

من از تو معذرت میخوام

 

اگر از من بدی دیدی

 

 من از تو معذرت میخوام

 

اگه از دوریم رنجیدی

 

من از تو معذرت میخوام

 

که باز چشمات و تر کردم

 

من از تو معذرت میخوام

 

که دیگه بر نمیگردم

 

 

 

نگو دلگیری از دستم

 

که قدر  ت رو  ندونستم

 

دلم خوشبختیت و میخواست

 

تو باور کن نتونستم

 

اگه دستای سرگردون

 

منو از قلب تو چیده

 

من از تو معذرت میخوام

 

گل زیبای ارکیده

 

من از تو معذرت میخوام

 

اگه از من بدی دیدی

 

من از تو معذرت میخوام

 

اکه از دوریم رنجیدی

 

من از تو معذرت میخوام

 

که باز چشمات و تر کردم

 

من از تو معذرت میخوام

 

که دیگه بر نمی گردم

 

 

 

من از تو معذرت میخوام

 

که دلگیری و پزمرده

 

من از تو معذرت میخوام

 

که احساست ترک خورده 

 

من از تو معذرت میخوام

 

که دیگه بر نمی گردم ... که دیگه بر نمی گردم...که دیگه بر نمی گردم 

 

 

 




 

 

 

 

 

 

خشکاند ه ام اسم تو را عمریست لای دفترم

 

 اما همیشه تازه ای در سر سرای باورم

 

اسم تو را بو میکشم از لای دفتر باز هم

 

مانند هر شب با غم رویای تو همبسترم

 

دیگر نگو کانون غم های جهانت نیستم!

 

شمسی ترین منظومه می چرخد ببین دور سرم!!!!!!!

 

تا کی ؟؟؟؟؟؟؟؟تمام طول شب باید ستاره بشمرم؟

 

تا خواب را مهمان کنم در سرخی چشم ترم

 

با اتفاق تازه ای افتاده ای در من مگر

 

زیبا و زیبا تر شود تصویر شعر دیگرم

 

بانوی آب و آیینه تنها دلیل شعر من!

 

حالم گرفته با خودم در فکر سیم آخرم

 

در عشق باید از خودت تا بی نهایت بگذری

 

از خود گذشتم خوب من

 

از تو چگونه بگذرم

 

؟؟؟؟؟؟

 

 


 


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 

 

 

 

 

 

 

پس از توفان

 

 

 

 

پس از تندر

 

 

 

 

پس از باران

 

 

 

 

سرشک سبز برگ از شاخه های جنگل خاموش می افتاد

 

 

 

 

 

 

نه بید ز باد

 

 

 

 

نه برگ از برگ می جنبید

 

 

 

 

شکاف ابرها راهی به نور ماه می دادند

 

 

 

 

دوباره راه را بر ماه می بستند

 

 

 

 

 

 

و من همچون نسیمی از فراز شاخه ها پرواز میکردم

 

 

 

 

تو را می خواستم ای خوب، ای خوبی

 

 

 

 

به دیدار تو من می آمدم با شوق با شادی

 

 


 

 

تو را می بینم ای گیسو پریشان در غبار یاد

 

 

 

 

تو با من مهربانتر از منی با من

 

 

 

 

تو با من مهربانی می کنی چون مهر

 

 

 

 

مهری مهربان با من

 

 


 

 

پس از توفان

 

 

 

 

پس از تندر

 

 

 

 

پس از باران

 

 

 

 

گل آرامش آوازی

 

 

 

 

به رنگ چشمهای روشنت دارد

 

 

 

 

نسیمی کز فراز باغ می آید

 

 

 

 

چه خوش بوی تنت دارد

 

 

 

 

 

 

من اینک در خیال خویش خواب خوب می بینم

 

 

 

 

تو می آئی و از باغ تنت صد بوسه می چینم

 

 

 


 

 

 

 


 

 

مرگ من روزی فرا خواهد رسید :
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبارآلود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور
مرگ من روزی فرا خواهد رسید:
روزی از این تلخ و شیرین روزها
روز پوچی همچو روزان دگر
سایه ی زامروزها، دیروزها
دیدگانم همچو دالانهای تار
گونه هایم همچو مرمرهای سرد
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریاد درد
می خزند آرام روی دفترم
دستهایم فارغ از افسون شعر
یاد می آرم که در دستان من
روزگاری شعله می زد خون شعر
خاک می خواند مرا هر دم به خویش
می رسند از ره که در خاکم نهند
آه شاید عاشقانم نیمه شب
گل بروی گور غمناکم نهند


 

بعد من ناگه به یکسو می روند
پرده های تیرهء دنیای من
چشمهای ناشناسی می خزند
روی کاغذها و دفترهای من
در اتاق کوچکم پا می نهد
بعد من، با یاد من بیگانه ای
در بر آئینه می ماند بجای
تارموئی، نقش دستی، شانه ای


 

 

 

می رهم از خویش و می مانم ز خویش
هر چه بر جا مانده ویران می شود
روح من چون بادبان قایقی
در افقها دور و پیدا می شود


 

می شتابند از پی هم بی شکیب
روزها و هفته ها و ماه ها
چشم تو در انتظار نامه ای
خیره می ماند بچشم راهها


 

لیک دیگر پیکر سرد مرا
می فشارد خاک دامنگیر خاک!
بی تو، دور از ضربه های قلب تو
قلب من می پوسد آنجا زیر خاک


 

بعدها نام مرا باران و باد
نرم می شویند از رخسار سنگ
گور من گمنام می ماند به راه
فارغ از افسانه های نام و ننگ



برچسب‌ها: <-TagName->
+ شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,| 18:46|شیوا|


 

 

 در شهر بودم
دیدم

هر کس به دنبال چیزی می دود

یکی به دنبال پول

یکی به دنبال چهره دلکش

یکی به دنبال لحظه ای توجه چشمان هرزگرد

یکی به دنبال نان

یکی هم به به دنبال اتوبوسی !

اما دریغ

هیچکس دنبال خدا نبود !!! 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,| 18:40|شیوا|


 خداوند از تو نخواهد پرسید پوست تو به چه رنگ بود

 
بلکه از تو خواهد پرسید که چگونه انسانی بودی؟
 
 خداوند از تو نخواهد پرسید که چه لباس‌هایی در کمد داشتی

بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر لباس پوشاندی؟
 
 خداوند از تو نخواهد پرسید زیربنای خانه ات چندمتر بود

بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر در خانه ات خوش آمد گفتی؟
 
 خداوند از تو نخواهد پرسید در چه منطقه ای زندگی می‌کردی

بلکه از تو خواهد پرسید چگونه با همسایگانت رفتار کردی؟
 
 خداوند از تو نخواهد پرسید چه تعداد دوست داشتی

بلکه از تو خواهد پرسید برای چندنفر دوست و رفیق بودی؟
 
 خداوند از تو نخواهد پرسید میزان درآمد تو چقدر بود

بلکه از تو خواهد پرسید آیا فقیری را دستگیری نمودی؟
 
 خداوند از تو نخواهد پرسید عنوان و مقام شغلی تو چه بود

بلکه از تو خواهد پرسید آیا سزاوار آن بودی وآن را به بهترین نحو انجام دادی؟
 
 خداوند از تو نخواهد پرسید که چه اتومبیلی سوار می‌شدی

بلکه از تو خواهد پرسید که چندنفر را که وسیله نقلیه نداشتند به مقصد رساندی؟
 
 خداوند از تو نخواهد پرسید چرا این قدر طول کشید تا به جست و جوی رستگاری بپردازی
بلکه با مهربانی تو را به جای دروازه های جهنم، به عمارت بهشتی خود خواهد برد.
 
 خداوند از تو نخواهد پرسید که چرا این مطلب را برای دوستانت نخواندی

بلکه خواهد پرسید آیا از خواندن آن برای دیگران در وجدان خود احساس شرمندگی می‌کردی؟
 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,| 18:38|شیوا|


 کوله بارم بر دوش، سفری باید رفت،


سفری بی همراه،

گم شدن تا ته تنهایی محض،

یار تنهایی من با من گفت:

هر کجا لرزیدی،

از سفرترسیدی،

تو بگو، از ته دل

من خدا را دارم...
 
 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,| 18:38|شیوا|


 قلب من

 
قالی خداست
 
تاروپودش از پر فرشته هاست
 
پهن کرده او دل مرا
 
در اتاق کوچکی در آسمان خراش آفتاب
 
برق می زند
 
قالی قشنگ و نو نوار من
 
از تلاش آفتاب
 
شب که می شود، خدا
 
روی قالی دلم
 
راه می رود
 
ذوق می کنم، گریه می کنم
 
اشک من ستاره می شود
 
هر ستاره ای به سمت ماه می رود
 
یک شبی حواس من نبود
 
ریخت روی قالی دلم
 
شیشه ای مرکّب سیاه
 
سال هاست مانده جای آن
 
جای لکه های اشتباه
 
ای خدا به من بگو
 
لکه های چرک مرده را کجا
 
خاک می کنند؟
 
از میان تاروپود قلب
 
جای جوهر گناه را چطور
 
پاک می کنند؟
 
آه
 
از این همه گناه و اشتباه
 
آه نام دیر تو است
 
آه بال می زند به سوی تو
 
کبوتر تو است
 
قلب من دوباره تند تند می زند
 
مثل اینکه باز هم خدا
 
روی قالی دلم، قدم گذاشته
 
در میان رشته های نازک دلم
 
نقش یک درخت و یک پرنده کاشته
 
قلب من چقدر قیمتی است
 
چون که قالی ظریف و دست باف اوست
 
این پرنده ای که لای تاروپود آن نشسته است
 
هدهد است
 
می پرد به سوی قله های قاف دوست...


برچسب‌ها: <-TagName->
+ شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,| 18:35|شیوا|


 از خدا پرسیدم: خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟

 

خدا جواب داد :گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر،

 

با اعتماد زمان حالت را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو .

 

ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز .

 

شک هایت را باور نکن وهیچگاه به باورهایت شک نکن .

 

زندگی شگفت انگیز است فقط اگر بدانید که چطور زندگی کنید

 

مهم این نیست که قشنگ باشی ، قشنگ این است که مهم باشی!

 

حتی برای یک نفر مهم نیست شیر باشی یا آهو  مهم این است

 

با تمام توان شروع به دویدن کنی کوچک باش و عاشق...

 

که عشق می داند آئین بزرگ کردنت را بگذارعشق خاصیت تو باشد

 

نه رابطه خاص تو باکسی

 

· موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن

 

فرقى نمی کند گودال آب کوچکی باشی یا دریای بیکران...

 

زلال که باشی، آسمان در توست.

 



برچسب‌ها: <-TagName->
+ شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,| 18:34|شیوا|


 چی می شد اگه خدا امروز وقت نداشت به ما برکت بده،

 

  چرا که ما وقت نکردیم دیروز از او تشکر کنیم.

 

چی می شد اگه خدا فردا دیگه ما را هدایت نمی کرد،

 

چون امروز اطاعتش نکردیم.

 

چی می شد اگه خدا امروز با ما همراه نبود،

 

چرا که دیروز قادر به درکش نبودیم.

 

چی می شد که دیگه شکوفا شدن گلی را نمی دیدیم،

 

چرا که وقتی خدا بارون فرستاده بود گله کردیم و شکر نکردیم.

 

چی می شد اگه خدا عشق و مراقبتش را از ما دریغ می کرد،

 

چرا که ما از محبت ورزیدن به دیگران دریغ کردیم.

 

چی می شد اگه خدا در خانه اش را می بست،

 

چرا که ما در قلب های خود را بسته بودیم.

 

چی می شد اگه خدا امروز به حرف هامون گوش نمی کرد،

 

چون دیروز به دستوراتش خوب عمل نکردیم.

 

چی می شد اگه خدا خواسته هایمان را بی پاسخ می گذاشت،

 

چون به یادش نبودیم.

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,| 18:33|شیوا|


  تشنه ام این رمضان تشنه تر از هر رمضانی

شب قدر آمده تا قدر دل خویش بدانی

لیله القدر عزیزی است بیا دل بتکانیم

سهم ما چیست از این روز همین خانه تکانی


برچسب‌ها: <-TagName->
+ شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,| 18:32|شیوا|


 خدایا از تو پوزش می‌طلبم!

 

 



اَللَّهُمَّ اِنّى اَعْتَذِرُ اِلَیْکَ مِنْ مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرَتى فَلَمْ اَنْصُرْهُ،

وَ مِنْ مَعْرُوفٍ اُسْدِىَ اِلَىَّ فَلَمْ اَشْکُرْهُ،

وَ مِنْ مُسىءٍ اعْتَذَرَ اِلَىَّ فَلَمْ اَعْذِرْهُ،

وَ مَنْ ذىفاقَةٍ سَئَلَنى فَلَمْ اُوثِرْهُ، وَ مِنْ حَقِّ ذى حَقٍّ لَزِمَنى لِمُؤْمِنٍ فَلَمْ اُوَفِّرْهُ،

وَ مِنْ عَیْبِ مُؤْمِنٍ ظَهَرَ لى فَلَمْ اَسْتُرْهُ،

وَ مِنْ کُلِّ اِثْمٍ عَرَضَ لى فَلَمْ اَهْجُرْهُ. اَعْتَذِرُ اِلَیْکَ -یا اِلهى - مِنْهُنَّ

وَ مِنْ نَظآئِرِهِنَاِعْتِذارَ نَدامَةٍ یَکُونُ واعِظاً لِما بَیْنَ یَدَىَّ مِنْ اَشْباهِهِنَّ، فَصَلِّ 

عَلى مُحَمَّدٍ وَالِهِ، وَاجْعَلْ نَدامَتى عَلى ما وَقَعْتُ فیهِ مِنَ الزَّلاَّتِ،

وَ عَزْمى عَلى تَرْکِ مایَعْرِضُ لى مِنَالسَّیِّئاتِ تَوْبَةً تُوجِبُ لى مَحَبَّتَکَ، یا مُحِبَّ التَّوَّابینَ.



بار خدایا به پیشگاهت عذر خواهم در حق ستمدیدهاى که در حضور من بر او ستم رفته و من یاریش ننمودم،
و از احسانى که در حقّم شده و شکرش را بجا نیاوردهام،
و از بد کنندهاى که از من پوزش خواسته و عذرش را نپذیرفته‌ام،
و از فقیرى که از من حاجت خواسته و من خواست او را بر خواست خود ترجیح ندادهام،
و از حقّ مؤمن حق دارى که بر عهدهام مانده و آن را ادا ننمودهام،
و از عیب مؤمنى که بر من آشکار گشته و آن را نپوشاندهام،
و از هر معصیتى که برایم پیش آمده و از آن دورى نجستم.
بار الها از همه آنها و از آنچه مانند آنهاست از حضرتت با دل آکنده از پشیمانى عذر میخواهم، عذرى که مرا در آینده از نظایر آنچه بر من گذشت بازدارد، پس بر محمد و آلش درود فرست، و پشیمانیم را بر لغزشهایى که گرفتارشان شدهام، و تصمیم را بر ترک گناهانى که برایم پیش آیند توبهاى قرار ده که برایم موجب عشق تو گردد، اى دوستدار توبه کنندگان.

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,| 18:22|شیوا|


 الرحیم 

گفتم: سلام

فرمود: سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ (58 یس

* بر آنها سلام (و درود الهى) است این سخنى است از سوى پروردگارى مهربان‏ 



گفتم: خسته‌ام 
گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله 
.:: از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53::. 



گفتم: هیشکی نمی‌دونه تو دلم چی می‌گذره 
گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه 
.:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::. 

گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم 
گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید 
.:: ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/16) ::. 

گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی
گفتی: فاذکرونی اذکرکم 
.:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::. 



گفتم: تا کی باید صبر کرد؟ 
گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا 
.:: تو چه می‌دونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63) ::. 



گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟ 
گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله 
.:: کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/109) ::. 



گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچیک... یه اشاره‌ کنی تمومه
گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم 
.:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::. 



گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟ 
گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم 
.:: خدا نسبت به همه‌ی مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143) ::. 



گفتم: دلم گرفته 
گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا 
.:: (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن (یونس/58) ::. 


گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله 
گفتی: ان الله یحب المتوکلین 
.:: خدا اونایی رو که توکل می‌کنن دوست داره (آل عمران/159) ::. 


گفتم: خیلی چاکریم
ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که

و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره 
.:: بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت می‌کنن. اگه خیری بهشون برسه، امنو آرامش پیدا می‌کنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن. خودشون تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنن (حج/11


گفتم: حالا چگونه به تو برسم؟من کجا و تو کجا؟ 

گفتی: وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبُوا لی‏ وَ لْیُؤْمِنُوا بی‏ لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ (186 بقره)

::.و هنگامى كه بندگان من، از تو در باره من سؤال كنند، (بگو1.gif من نزدیكم! دعاى دعا كننده را، به هنگامى كه مرا مى‏خواند، پاسخ مى‏گویم! پس باید دعوت مرا بپذیرند، و به من ایمان بیاورند، تا راه یابند (و به مقصد برسند)! 


گفتم: آنقدر در زندگی ام گناه کرده ام که روی برگشت را ندارم؟ 

گفتی: قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ (53 زمر

::.بگو: «اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده‏اید! از رحمت خداوند نومید نشوید كه خدا همه گناهان را مى‏آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است


گفتم: بعد از اینکه توبه کردم باید چه کرد؟ 

گفتی: فَمَنِ اتَّقى‏ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (35 اعراف

::.كسانى كه پرهیزگارى پیشه كنند و عمل صالح انجام دهند (و در اصلاح خویش و دیگران بكوشند)، نه ترسى بر آنهاست و نه غمناك مى شوند


گفتم: حالا که مرا پذیرفتی،مرا تنها نگذار

گفتی: إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا وَ الَّذینَ هُمْ مُحْسِنُونَ (128 نحل

::.خداوند با كسانى است كه تقوا پیشه كرده‏اند، و كسانى كه نیكوكارند.


برچسب‌ها: <-TagName->
+ شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,| 18:20|شیوا|


 صلوات زينت نماز انسان است

صلوات نوري در بهشت است

صلوات محبوب ترين عمل است

صلوات رمز ديدن پيامبر در خواب است

صلوات عطري است كه دهان انسان را خوشبو مي كند

صلوات نور پل صراط است

صلوات موجب كمال دعا واستجابت آن مي شود

صلوات سپري در مقابل آتش جهنم است

صلوات روح را جلا مي دهد

صلوات آتش جهنم را خاموش مي كند

صلوات گناهان را از بين مي برد

صلوات برترين عمل در روز قيامت است

صلوات بهترين داروي معنوي است

صلوات انسان را در سه عالم بيمه مي كند

صلوات فقرو نفاق را از بين مي برد

صلوات كليد حل مشكلات است

صلوات تحفه اي از بهشت است

صلوات شفيع انسان است

صلوات انيس انسان در عالم برزخ وقيامت است

صلوات  جواز عبور انسان به بهشت است

صلوات بهترين هديه از طرف خدا به انسان است

صلوات فقر را برطرف مي كند

حضرت محمد مي فر مايند:هركس هرروز بر من صلوات بفرستد ازدنيا نخواهد رفت تا جاي خود را در بهشت ببيند.

حضرت محمد: كسي كه بر من صلوات بفرستدهرگز داخل آتش جهنم نخواهد شد.

امام صادق: هيچ عملي در روز جمعه برتر از صلوات نيست.

پيامبر اكرم:برترين اعمال در آخرت سه چيز است:صلوات بر محمد وآل محمد رساندن آب به تشنگان و محبت و دوستي علي.

اللهم صل علي محمد وآله محمد و عجل فرجهم.


برچسب‌ها: <-TagName->
+ پنج شنبه 12 مرداد 1391برچسب:,| 19:5|شیوا|


  

محو تماشای کویر و جنگل ، دریا و کوه

مبهوت میان ثانیه‌های فراری

که از ابتدای تاریخ بشر به سرعت می‌دوند

در اندیشه ی دنیای بعد از مرگ

در حسرت گذشته‌های بی بازگشت

در اندوه زیستن ، بیمناک از مرگ

بی دغدغه برای روزگار بی ارزش

میان جنگ ِ دو گروه خیر و شر

در اندیشه ی خاصیت شمشیر و سپر

و دیگر هیچ

سرور اعظم باکوچی معروف به سپیده کاشانی در  1315 هـ .ش در کاشان متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در دبستان «هفده دی» و دوره متوسطه را در دبیرستان «شاهدخت»  گذرانید. سپس به تهران مهاجرت کرد. چون پدر ومادرش به شعر علاقه‌مند بودند، او نیز از همان کودکی با  اشعار شعرای متقدم چون حافظ ، سعدی و مولانا آشنا شد و  بیش از همه تحت تأثیر حافظ قرار گرفت . از آنجا که از همان ایام با قرآن کریم مأنوس بود و به رسول اکرم(ص) نیز  ارادت داشت ، هنگامی که به سرودن شعر روی آورد، این انس و الفت را در اشعارش هویدا ساخت.  اعتقاد و ایمان راسخ به نجابت و عفاف که در سایه تعالیم اسلامی به دست آورده بود، موجب شد که در دوران بی بند و باری و لجام گسیختگی نظام طاغوت، از مشاهده آن اوضاع  سخت آزرده‌خاطر و غمگین گردد تا آنجا که در برخی از اشعار خود به شکوه و شکایت از اوضاع زمانه بپردازد. با اوج گیری مبارزات امام خمینی (ره) بر ضد رژیم ستم شاهی و به دنبال آن پیروزی انقلاب اسلامی، سپیده  کاشانی  به عنوان یک زن مسلمان و انقلابی قدم به میدان نهاد و در فعالیت‌های سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی و ادبی شرکت کرد و به تبیین و ترویج معارف اسلامی، ارزش‌ها و اهداف انقلاب اسلامی پرداخت. او بارها در جبهه حق علیه باطل حضور یافت و ضمن تشویق فرزندان و برادران رزمنده‌اش، حماسه جاویدان آنان را سرمایه بیان خود کرد و نخستین آثار ادبیات مقاومت پایداری و جهاد و شهادت را در شعر انقلاب به بار نشاند . از آنجا که اشعار سپیده کاشانی سراسر از ايمان، ايثار، جهاد، حماسه، مقاومت، فداكاري، عشق به خدا، صداقت، پاكي و ستيز با دشمن دين است ، می‌توان آن را یکی از راه‌های شناخت برخی از زوایای تاریخ جنگ تحمیلی برشمرد. او افزون بر اشعاری که در باب جنگ و شهادت سروده است، ده‌ها شعر حماسی و عاطفی نیز در کارنامه خود  دارد. یادداشت‌هایی از دو سفر به جنوب  با نام « خرمشهر از اسارت تا رهایی» را نیز در کارنامه فعالیت فرهنگی خود به ثبت رسانده است. کاشانی مدتی نیز عضو «شوراي شعر و ادب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي»  و «شوراي شعر بنياد فرهنگي 15 خرداد» بود. این شاعر معاصر انقلابی سرانجام در 12 بهمن ماه1371هـ .ش  در انگلستان درگذشت و در بهشت زهرا به خاك سپرده شد. از این شاعر برجسته آثار متعددی باقی مانده است که از آن جمله می‌توان به «پروانه‌های شب»، «هزار دامن گل سرخ»، «سخن آشنا»، «آنان که بقا را در بلا دیدند» و «گزیده آثار» اشاره کرد.

 


برچسب‌ها: <-TagName->
+ پنج شنبه 12 مرداد 1391برچسب:,| 19:4|شیوا|


 چند وقت پیش رفته بودم رستوران كه هم آشپزخانه بود هم چند تا میز گذاشته بود برای مشتریها ,, افراد زیادی اونجا نبودن , من بودم  با یه زن و شوهر جوان و یه پیرزن پیر مرد كه نهایتا 60-70 سالشون بود ,,

 من غذا م رو سفارش داده بودم كه یه جوان نسبتا 35 ساله اومد تو رستوران یه چند دقیقه ای گذشته بود كه اون جوانه گوشیش زنگ خورد , البته من با اینكه بهش نزدیك بودم ولی صدای زنگ خوردن گوشیش رو نشنیدم , بگذریم شروع كرد با صدای بلند صحبت كردن و بعد از اینكه صحبتش تمام شد رو كرد به همه ما ها و با خوشحالی گفت كه خدا بعد از 8 سال یه بچه بهشون داده و همینطور كه داشت از خوشحالی ذوق میكرد روكرد به صندوق دار رستوران و گفت این چند نفر مشتریتون مهمونه من هستن میخوام شیرینیه بچم رو بهشون بدم ,,

بقیه در ادامه مطلب....

 به همشون باقالی پلو با ماهیچه بده ,, خوب ما همه گیمون با تعجب و خوشحالی داشتیم بهش نگاه میكردیم كه من از روی صندلیم بلند شدم و رفتم طرفش , اول بوسش كردم و بهش تبریك گفتم و بعد بهش گفتم من  قبلا غذام رو سفارش دادم و مزاحم شما نمیشیم, اما بلاخره با اسرار زیاد پول غذای من و اون زن و شوهر جوان و اون پیره زن پیره مرد رو حساب كرد و با غذای خودش كه سفارش داده بود از رستوران خارج شد , ,,,

 خب این جریان تا این جاش معمولی و زیبا بود , اما اونجایی خیلی تعجب كردم كه دیشب با دوستام رفتیم سینما كه تو صف برای گرفتن بلیط ایستاده بودیم , ناگهان با تعجب همون پسر جوان رو دیدم كه با یه دختر بچه 4-5 ساله ایستاده بود تو صف ,,, از دوستام جدا شدم و یه جوری كه متوجه من نشه نزدیكش شدم و باز هم با تعجب دیدم كه دختره داره اون جوان رو بابا خطاب میكنه ,,

 دیگه داشتم از كنجكاوی میمردم , دل زدم به دریا و رفتم از پشت زدم رو كتفش ,, به محض اینكه برگشت من رو شناخت , یه ذره رنگ و روش پرید ,, اول با هم سلام و علیك كردیم بعد من با طعنه بهش گفتم , ماشالله از 2-3 هفته پیش بچتون بدنیا اومدو بزرگم شده ,, همینطور كه داشتم صحبت میكردم پرید تو حرفم گفت ,, داداش او جریان یه دروغ بود , یه دروغ شیرین كه خودم میدونم و خدای خودم,,

 دیگه با هزار خواهش و تمنا گفت ,,,,, اون روز وقتی وارد رستوران شدم دستام كثیف بود و قبل از هر كاری رفتم دستام رو شستم ,, همینطور كه داشتم دستام رو میشستم صدای اون پیرمرد و پیر زن رو شنیدم البته اونا نمیتونستن منو ببینن كه دارن با خنده باهم صحبت میكنن , پیرزن گفت كاشكی می شد یكم ولخرجی كنی امروز یه باقالی پلو با ماهیچه بخوریم ,, الان یه سال میشه كه ماهیچه نخوردم ,,, پیر مرده در جوابش گفت , ببین امدی نسازیها قرار شد بریم رستوران و یه سوپ بخریم و برگردیم خونه اینم فقط بخاطر اینكه حوصلت سر رفته بود ,, من اگه الان هم بخوام ولخرجی كنم نمیتونم ، بخاطر اینكه 18 هزار تومان بیشتر تا سر برج برامون نمونده ,,

 

همینطور كه داشتن با هم صحبت میكردن او كسی كه سفارش غذا رو میگیره اومد سر میزشون و گفت چی میل دارین ,, پیرمرده هم بیدرنگ جواب داد , پسرم ما هردومون مریضیم اگه میشه دو تا سوپ با یه دونه از اون نونای داغتون برامون بیار ,,

 من تو حالو هوای خودم نبودم همینطور آب باز بود و داشت هدر میرفت , تمام بدنم سرد شده بود احساس كردم دارم میمیرم ,, رو كردم به آسمون و گفتم خدا شكرت فقط كمكم كن ,, بعد امدم بیرون یه جوری فیلم بازی كردم كه اون پیر زنه بتونه یه باقالی پلو با ماهیچه بخوره همین ,,

 

ازش پرسیدم كه چرا دیگه پول غذای بقیه رو دادی ماها كه دیگه احتیاج نداشتیم ,, گفت داداشمی ,, پول غذای شما كه سهل بود من حاضرم دنیای خودم و بچم رو بدم ولی آبروی یه انسان رو تحقیر نكنم ,, این و گفت و رفت ,,

 

یادم نمیاد كه باهاش خداحافظی كردم یا نه , ولی یادمه كه چند ساعت روی جدول نشسته بودم و به درودیوار نگاه میكردم و مبهوت بودم ,,,, واقعا راسته كه خدا از روح خودش تو بدن انسان دمید.

انسان واقعی باشیم

دیروز چک باطله است

فردا چک وعده ای است

امروز است که تنها نقدینه شماست

آن را عاقلانه هزینه کنید . .




برچسب‌ها: <-TagName->
+ پنج شنبه 12 مرداد 1391برچسب:,| 19:2|شیوا|